فیک کوک [ظلم]پارت۱۰
اول لایک کن بعد برو بخون بخدا حرومه اگه لایک نکنی
ا/ت
بغلش خیلی ارمش بخش بود و احساس امنیت میکردم
جونکوک:جوابشو که دادم ساکت شد دیگه حرفینزد بردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تختم چقدر بوی خوبی میداد بوی عطرشو دوست داشتم
جونکوک:من رفتم بیرون درو قفل کن شاید وارد خونه بشن بهت رحم نمیکنن می خواستم برم سمت در که برم بیرون
ا/ت:ممنونم
جونکوک :خواهش رفتم بیرون درو بستم از پله هارفتم پایین کمک تهیونگ از در خارج شدم بیرون چه هول و ولایی بود اسلحه رو در اوردم رفتم جلو که احساس کردم یه اسلحه رو کمرمه سریع برگشتم اسلحه ش رو کج کردم سمت خودش چندتا تیر حرومش کردم دیدم یکی رفت سمت در خونه و وارد شدم می خواستم برم سمتش که دیدم یه نفر داره با اسلحه میاد سمتم مجبور شدم برم پشت یکی از ماشینا و اول حساب اونارو برسم
ا/ت
بعد از اینکه جونکوک رفت بیرون بلند شدم و درو چندتا قفل زدم و رفتم روی تخت نشستم از صدای تیر ها خیلی میترسیدم اما چاره ای نبود به اطراف نگاه کردم همه چیز مشکی بود مثل کل خونه اتاق قشنگی بود خیلی کلاسیک بود توی همین فکر ها بودم که صدای کفش میومد انگار یکی داشت میومد سمت اتاق بلند شدم یه بطریه شیشه ای اونجا رو میز بود برداشتم رفتم پشت در وایسادم یکی داشت به در ضربه میزد که وارد شه منم داشتم مثل سگ میلرزیدم که یهو در شکست و وارد شد منم محکم با بطری زدم تو سرش که شیشه خورد شد تو سرش نمیدونستم کیه ولی افتاد زمین سرش خونی بود دست و پام میلرزید من چیکار کردم مرده داشت بلند میشد که یه گلوله سمت سر اون مرده خورد جیغ خفه ای کشیدم
جونکوک
بعد از اینکه حساب اون چند نفر رو رسیدم رفتم سمت تهیونگ و اونجارو سپردم به اون رفتم سمت در و وارد شدم از پله ها با سرعت رفتم بالا که دیدم در اتاقم بازه دیدم اون دختره با دست خونی وایساده و یه نفرم پخش زمینه که دیدم داره بلند میشه اسلحه رو گرفتم سمتش و یه تیر حرمه سرش کردم رفتم سمت دختره داشت میلرزید
ا/ت:من اون و کشتم (باگریه)
جونکوک : ........
ا/ت
بغلش خیلی ارمش بخش بود و احساس امنیت میکردم
جونکوک:جوابشو که دادم ساکت شد دیگه حرفینزد بردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تختم چقدر بوی خوبی میداد بوی عطرشو دوست داشتم
جونکوک:من رفتم بیرون درو قفل کن شاید وارد خونه بشن بهت رحم نمیکنن می خواستم برم سمت در که برم بیرون
ا/ت:ممنونم
جونکوک :خواهش رفتم بیرون درو بستم از پله هارفتم پایین کمک تهیونگ از در خارج شدم بیرون چه هول و ولایی بود اسلحه رو در اوردم رفتم جلو که احساس کردم یه اسلحه رو کمرمه سریع برگشتم اسلحه ش رو کج کردم سمت خودش چندتا تیر حرومش کردم دیدم یکی رفت سمت در خونه و وارد شدم می خواستم برم سمتش که دیدم یه نفر داره با اسلحه میاد سمتم مجبور شدم برم پشت یکی از ماشینا و اول حساب اونارو برسم
ا/ت
بعد از اینکه جونکوک رفت بیرون بلند شدم و درو چندتا قفل زدم و رفتم روی تخت نشستم از صدای تیر ها خیلی میترسیدم اما چاره ای نبود به اطراف نگاه کردم همه چیز مشکی بود مثل کل خونه اتاق قشنگی بود خیلی کلاسیک بود توی همین فکر ها بودم که صدای کفش میومد انگار یکی داشت میومد سمت اتاق بلند شدم یه بطریه شیشه ای اونجا رو میز بود برداشتم رفتم پشت در وایسادم یکی داشت به در ضربه میزد که وارد شه منم داشتم مثل سگ میلرزیدم که یهو در شکست و وارد شد منم محکم با بطری زدم تو سرش که شیشه خورد شد تو سرش نمیدونستم کیه ولی افتاد زمین سرش خونی بود دست و پام میلرزید من چیکار کردم مرده داشت بلند میشد که یه گلوله سمت سر اون مرده خورد جیغ خفه ای کشیدم
جونکوک
بعد از اینکه حساب اون چند نفر رو رسیدم رفتم سمت تهیونگ و اونجارو سپردم به اون رفتم سمت در و وارد شدم از پله ها با سرعت رفتم بالا که دیدم در اتاقم بازه دیدم اون دختره با دست خونی وایساده و یه نفرم پخش زمینه که دیدم داره بلند میشه اسلحه رو گرفتم سمتش و یه تیر حرمه سرش کردم رفتم سمت دختره داشت میلرزید
ا/ت:من اون و کشتم (باگریه)
جونکوک : ........
۱۲.۹k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.